مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
تا که تسلیـمـیم، تـسلیـمِ رضای فـاطمه راضی از اعمال ما باشد خُدای فاطمه شاه بانوی دوعالم اوست از این رو خُدا آفـریـده شـاه مـردان را برای فـاطـمه کسر شأن اوست اینکه ما فدائیاش شویم گـفته وقتی که محـمّد هم فـدای فاطمه فضّۀ او موقع جارو زدن می گفت که کیـمـیا را یافـتـم در خـاک پای فاطمه باعث فخـر خدا پیـشِ ملائک میشود میرود تا عـرش وقـتی ربّنای فاطمه چادر او از یهـودیها مسـلمان ساخته بوده وقـتی که رواجِ دین بنای فـاطمه نوعروسی که میان حجله شد تسلیم مرگ یافت یک عُمر دوباره از دعای فاطمه کور مادر زاد را چشم خُدا بین میدهد ذرّهای از تُـربت دارُالشّـفـایِ فـاطـمـه ترسی از بیگانگی با مردم دنیا نداشت هر کسی از ابـتـدا شـد آشـنای فـاطمه از بعیدات است اینکه شیعۀ غیرت مدار خاکـسـار مـادری باشـد سِـوای فاطمه روز مرگ من بُود روزی که اشک چشم من گونهام را تر نسازد در عـزای فاطمه بسکه این ایّام دارد درد و زخم و ضعف و تب وقت صحبت سخت میلرزد صدای فاطمه پیـشتر از کربلا پیـری زینب میرسد شانههای او اگر باشـد عـصای فاطمه |